محل تبلیغات شما

شعر = آن که با چندین نگاه و چند نظر



از آن سفر کرده در بهاران جویا شدی، ص 76 - 78

نویسنده: سید محمد مهدی حسینی چمانوی


آن که با چندین نگاه و چند نظر

می کند از پیش روی من گذر


می رود هر شب خرامان از برم

چشم به راهش تا به صبحگاه منتظر


می خرامد از برم تا کوی یار

حال ما را او نمی داند مگر


می زنم فریاد آشوب و فغان

چون ز احوالش فتادم بی خبر


دیده را بر کهکشان دوزم بسی

تا به پایان آیدش شاید سفر


سر به جَیب خود فرو بردم مگر

تا بر اندازم دگر بارش نظر


یک فسوس هم چون حبابی بر دلم

عمر این افسوس کاش آید به سر


زان عروس چهره در ایام هجر

گفته بودی من چه دیدم ای پدر


دیدمش دارد شبی رخت سفر

گریه های من نمی کردش اثر


چشم بر بام و فلک کردم سحر

او گذشت از آسمان از قمر


رخت زیستن را به تن دارم ولی

تا ابد بی خانمان و در به در


خاکسارم یار و شایستم نبود

نی امید و همدمی دارم دگر


کن ز دل بندت یادی پدر

گم شدم در کاروان شب سفر


می روم منزل به منزل بی دلم

بی امید و بی نوید و بی ثمر


ملجأ یاران بی امیدوار

در نهایت گوشه ی قلب پدر.


شعر = آن که با چندین نگاه و چند نظر

شعر = می نگارد یک نفر در امتداد رفتن ات

بی ,چندین ,شب ,امید ,منزل ,شعر ,چندین نگاه ,نگاه و ,با چندین ,و چند ,که با

مشخصات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شبنم خیال شرکت ایمن سبز | تامین کننده و وارد کننده مواد اولیه شیمیایی فروش محصولات ارایشی و بهداشتی و مکمل های بدن سازی کرونا ویروس2020 مشاوره و خرید و فروش فلزیاب miss-pari کوه شیشه ای مداد طرح پاکت کرافت فروشگاه تابلو فرش